هوای زدن به آغوش تو
بوسه هایی که از خجالت سرخ می شوند
لب هایی که از دهان نمی افتند
دست هایی که به لمس تو لبیک گفته اند
آغوشی که به طواف تو، کمر به احرام بسته است..
درست شبیه احساسی سرگردان، که
بی قرار و عطشناک،
در صفا و مروۀ سینه هایت،
در پیِ سراب خیالت
آنقدر به زمین خورده است که
از زمزم محال، جرعه ای بنوشانی اش..
...
همۀ بت ها را شکسته ام، تا
به وادی مقدس آغوشت اذن دخولم دهی.. تا
کعبۀ آغوشت را
با خلوص قبلۀ نگاهم کنی..
نظرات شما عزیزان:
مگر چند بار دیگر به دنیا می آیم که یکی را بدون تو،
بدون لبخندت برسانم به انتها
و بارهای دیگر با دستهایی که خاک شده اند،
دوباره برویم به روی زمینی که رد می شوی
و باد که می آید،
برساند به پیراهنت که این گرد وخاک چقدر عاشق آغوش تو بوده ست؟
یک بار منصفانه نیست زندگی،
کم است برای من که گم ات کردم...
در اولین نشانه که داشتم
و آن لحن صدایت بود که در ازدحام خیابان،
در لحظه محو شد
و رهگذران روی لحن تو آن قدر در آمد و شد بودند که گم کردن ات بدیهی بود.
درست مثل این که بدیهی است تو گم شده ای.
من پیر می شوم
و مرگ که می رسد،
فکر می کند چقدر شبیه حرفهای ناتمام باز مانده است دهانم!...
(ناهید عرجونی)
بدون لبخندت برسانم به انتها
و بارهای دیگر با دستهایی که خاک شده اند،
دوباره برویم به روی زمینی که رد می شوی
و باد که می آید،
برساند به پیراهنت که این گرد وخاک چقدر عاشق آغوش تو بوده ست؟
یک بار منصفانه نیست زندگی،
کم است برای من که گم ات کردم...
در اولین نشانه که داشتم
و آن لحن صدایت بود که در ازدحام خیابان،
در لحظه محو شد
و رهگذران روی لحن تو آن قدر در آمد و شد بودند که گم کردن ات بدیهی بود.
درست مثل این که بدیهی است تو گم شده ای.
من پیر می شوم
و مرگ که می رسد،
فکر می کند چقدر شبیه حرفهای ناتمام باز مانده است دهانم!...
(ناهید عرجونی)
.: Weblog Themes By Pichak :.